داتیگا- آیا شما هم جزو آن گروهی هستید که معتقدند اینترنت، فرهنگ را نابود کرده است؟ اوان کایندلی در نقدی که بر کتاب «فروپاشی فرهنگ: کشتار طبقهی خلاق» از اسکات تیمبرگ، نوشته، این دیدگاه را رد کرده است. متن پیش رو چکیدهای است از مطلب فوق که با ترجمهی محمود بدرلو، در سایت ترجمان منتشر شده است.
کتاب فروپاشی فرهنگ، یک روایت شخصی از اسکات تیمبرگ خبرنگار هنری نشریهی لسآنجلس تایمز است که در سال ۲۰۰۸ از این نشریه اخراج شد. تیمبرگ در این کتاب سعی دارد به نگرانی دربارهی امرارمعاش اهالی فرهنگ بپردازد و به این پرسش پاسخ دهد که آیا کسانی که از طریق فرهنگ امرارِ معاش میکنند سرشان کلاه رفته است؟
او در پاسخ، سیاههای از مسببین پدیدهی «کشتارِ طبقۀ خلاق» ارائه میدهد: سنتِ دیرینهی ضدِ زیباییشناسیِ آمریکایی، کاهشِ بودجهی عمومی هنر، افزایش کرایهها و نابودی فضاهای عمومی در مراکز شهری، تضعیف موانع موجود میان محتوا و تبلیغات در روزنامهنگاری، روشنفکران دانشگاهیِ نظریهزده، کاهش احترام عمومی به فرهنگ عامه، تاثیر انتقادات مخرب پائولین کیل (منتقد تاریخ سینما)، کاپیتالیسم و دستآخر اینترنت مخصوصا به دلیل اشتراکگذاری فایلها و درنتیجه فروپاشیِ صنعت موسیقی.
اوان کایندلی معتقد است که کتاب فروپاشیِ فرهنگ، کتابی بلندپروازانه و آشفته است. تنها چیزی که تیمبرگ برای حفاظت از آن تلاش میکند این است که به شرایطی که در قرن بیستم آن هم فقط چند دهه دوام داشت بازگردد. شرایطی که فرد میتوانست با مشارکت فعال در آفرینش فرهنگیِ خلاقانه، لوازم اساسی یک زندگی متوسط را تاحدودی فراهم کند. تیمبرگ استدلال میکند که با بسته شدنِ هر مغازهای که کارش فروشِ کتاب و موسیقی و یا اجارهی فیلم است، ما یکی از اماکنِ گردهمایی جماعتِ فرهنگدوست و یک زمینه را از دست میدهیم و یک بافت شهری را تضعیف میکنیم. کایندلی بر این باور است که این دیدگاه متقاعدکننده نیست. آیا واقعا با تعطیل شدنِ این «اماکنِ گردهمایی» چیزی ضروری را از دست میدهیم؟ و آیا فعالیتِ فرهنگی حتما باید در فروشگاه اتفاق بیفتد؟ در واقع تیمبرگ در این کتاب فقط روی چیزهایی تمرکز میکند که نابود شدهاند، بدون توجه به پدیدههایی که بهجای آنها سربرآوردهاند.
نقد دیگر کایندلی بر این کتاب این است که تیمبرگ مطالعاتِ قبلیِ انجامشده روی اشخاصی که مدعی است آفرینندگان فرهنگ هستند را معرفی نمیکند. از این رو استدلالهایِ او از غنا و ظرافت کافی برخوردار نیست. او هیچگاه از اندیشمندان مختلف نقلقول نمیکند.
نکتهی دیگر این است که نوعی حقبهجانب بودنِ اعصاب خُردکن در کتاب فروپاشیِ فرهنگ وجود دارد. اینکه سعی دارد به ما بقبولاند اوضاع به نسبت ۲۰ سال گذشته، خیلی بدتر شده است. او برای انجام مصاحبه و اثبات ادعایش، سراغ افراد به خصوصی میرود. تمام مصاحبههای او با مردان سفیدپوستی است که در دهۀ ۹۰ میلادی فوقالعاده موفق بودند اما اکنون عملکرد خوبی ندارند. در مصاحبههای او از افراد گمنام و زیر چهل سال خبری نیست. در واقع تیمبرگ در مصاحبههایش از حلقهی اجتماعی مربوط به خودش و نیز کسانیی که در دایره فعالیتهای تبلیغاتی وی با او در ارتباط هستند، فراتر نمیرود.
کایندلی در پایان مینویسد علیرغم حس نوستالژیک خوشایندی که در کتاب فروپاشی فرهنگ وجود دارد، متقاعد نشده است که ما هیچگاه جامعهای داشتیم که نسبت به طبقهی خلاق عملکرد خیلی بهتری داشته است. اگر بهدنبال دنیایی هستید که درآن خلاقیت یک پیشهی حیاتی و بادوام است، راهش از آینده میگذرد نه از گذشته.