به نقل از ترجمان؛ مدیر ارشد تکنولوژی یک شرکت مشهور نرم افزار، با اینکه مشتاق تحقق رؤیای متاورس است اما دربارۀ آینده نگرانیهایی دارد. او میگوید: فرض کنید سال ۲۰۳۰ است. من و دخترم، با عینکهای واقعیت افزودهمان مشغول قدمزدنیم که مرد بیخانمانی را میبینیم که جلوی مغازه گدایی میکند. الگوریتمی آن مرد را برای کودکان نامناسب تشخیص میدهد و، با ایجاد تصویر گرافیکی، به وضع او سروسامان میدهد.اگر دختر من در دنیای خودش هیچ بیخانمانی نبیند، چه چیزی میتواند باعث شود دربارۀ مسائل اجتماعی مثل بیخانمانی سؤال بپرسد و با کسانی که در آن وضعاند همدلی کند؟
دارن شو، وایرد — سال ۲۰۳۰ است، یک عصر آرام تابستانی. من و دختر شانزدهسالهام، درحالیکه با عینکهای واقعیت افزودهمان به ستارهها نگاه میکنیم، قدمزنان خیابان محلهمان را پایین میرویم. بالای سرمان آسمان باشکوهِ شب صاف و بیابر است؛ اطلاعاتی دربارۀ ستارههای دوردست که بهشکل صور فلکی، ازجمله اسب بالدار یا پگاسوس، گِرد هم نشستهاند به این آسمان اضافه شده است. از قضا من در کلاسهایم از افسانۀ پگاسوس برای آموزش درسهایی از زندگی استفاده میکنم. لحظۀ زیبایی است.
کمی بعد، از مقابل حصاری چوبی میگذریم که روی آن انواع و اقسام توهین و ناسزا ردیف شده است. من آن دیوارنویسها را از پشت عینکم میبینم اما دخترم، که عینکش تنظیمشده تا محتواهای نامناسب را فیلتر کند، نه؛ و درنتیجه، متوجه هم نمیشود که چرا چهرۀ افراد دور و برش با دیدن آن دیوار در هم میرود.
من از امکان آن تجربۀ اول (آسمان شب و ستارهها) هیجانزده میشوم، اما نگران بخش دوم ماجرا هستم. قدردانم که میتوانم دختر نوجوانم را از برخورد با محتوایی ناپسند حفظ کنم، اما این را هم میفهمم که مهم است بتوانیم با هم دراینباره حرف بزنیم که چرا بعضی کلمات و کارها به دیگران آسیب میزنند. اگر بچهها هیچوقت با چنین کلمات و کارهایی روبهرو نشوند، نمیتوان چنین مکالمهای داشت.
ما به قدمزدن ادامه میدهیم و مرد جوان بیخانمانی را میبینیم که جلوی مغازه گدایی میکند. اینجا نقش کنترلی که والدین باید انجام دهند بغرنجتر میشود.
بهطور ناخواسته یا بر اساس طرحی برنامهریزیشده، الگوریتمی دمرافتادگی آن مرد روی پیادهرو، لباس پاره و نوشتۀ درخواست پولش را برای کودکان نامناسب تشخیص میدهد و، با ایجاد تصویر گرافیکی، به وضع ظاهر و دور و بر او سروسامان میدهد تا بیخطر شود. شاید جایگزینکردن و مهندسی تجربههای ما از دنیا دور از ذهن به نظر برسد، اما سالهاست مدام در حال آموختن دربارۀ اثر سوگیریهای الگوریتمیک مشابهی هستیم که چیزهایی را که در فضای مجازی نشانمان داده میشود ویرایش میکند.
اگر دختر من در دنیای خودش هیچ بیخانمانی نبیند، چه چیزی میتواند باعث شود دربارۀ مسائل نگرانکنندۀ اجتماعی مثل بیخانمانی سؤال بپرسد و با کسانی که در آن وضعاند همدلی کند؟ چه میشود اگر دیگران، آنها که جهانی «ایدئالشده» را ترجیح میدهند، هم همین تنظیمات را در عینک واقعیت مجازیشان انتخاب کنند؟ اگر تعداد زیادی از مردم از شرایط واقعی جامعه بیخبر باشند، چطور میتوانیم راجع به این مشکلات و چالشها گفتوگوهایی ثمربخش داشته باشیم؟
ما، بیش از آنچه فکرش را بکنید، به روبهروشدن با این دست مسائل اخلاقی نزدیکیم. امروز فیسبوک دیدگاه مارک زاکربرگ را دنبال میکند، دیدگاهی که قصد دارد فیسبوک را از یک شرکت رسانۀ اجتماعی به «شرکت متاورس» تبدیل کند -شمّهای از شکل و شمایل احتمالی متاورس را با اتاق کارهایی که حسی از حضور و آواتار اختصاصی ایجاد میکنند دیدهایم. پارهپارهشدن رسانه و مسئلۀ اتاقهای پژواک همین الان هم واقعیت مشترک ما را خرد و متلاشی کرده است. متاورس، اگر مهار نشود، میتواند همهچیز را بدتر کند. طولی نخواهد کشید که هریک از ما بتواند کاملاً در دنیایی زندگی کند که برای قامت شخصیت و علایق و ذائقۀ خودش دوخته شده است. این وضعیت میتواند تجارب مشترک ما را بیشازپیش فرسوده کند و ارتباط معنادار بین انسانها را دشوارتر کند.
تجربههای جمعی عنصری ضروری از توانایی ما برای ارتباط و مشارکت است. بسیاری از مرزبندیهایی که امروز میبینیم محصول واقعیتهای دیجیتالی است که، مثل دستگاه چوبخردکن، الوارهای یکتکه را به تراشههای چوب تبدیل میکند. وقتی ما انسانها با مشکلات یکسانی روبهرو نباشیم، سخت است که دور هم جمع شویم تا راهحل پیدا کنیم یا با دیگران همدلی کنیم. مسئلۀ حبابهای فیلتر۱ درنهایت همان مسئلۀ همدلی است.
واقعیت این است که امروز هم، وقتی آنلاین هستیم، در تعداد واقعیتهایی نزدیک به بینهایت زندگی میکنیم. چند ثانیه پس از اینکه شروع به گشتزدن در اینترنت میکنیم، تجربیات وب ما با هم متفاوت میشود. بسته به اینکه چه کسی هستیم، کجا زندگی میکنیم و چه محتوایی مصرف میکنیم چیزهای بسیار متفاوتی میبینیم. آن چیزهایی که دوست داریم، دوباره و دوباره در شکلهای مختلف برایمان ظاهر میشوند و هر مورد پُرکِششتر از مورد پیش است. دستِآخر زندگی آنلاین ما دنیایی است که کاملاً مال خودمان است و این میتواند منجر به جهانبینیهایی گزینشی و خودتقویتگر -و بهاینترتیب، بهوجودآمدن واقعیتهای جایگزین- شود.
نهتنها بسیاری از ما (اگر نه اکثرمان) همچنان تقلا میکنیم واقعیت و مجاز را از هم متمایز کنیم، معمولاً متوجه نمیشویم این تجربهها بسیار تحتتأثیر کنشگرانی بیرونیاند که دستورجلسه و برنامهای مشخص دارند، چه این تجربه یک چیز دمدستی مثل فروختن محصولی تازه باشد، چه عملی شرورانه مثل شکلدادن به عقاید سیاسی و کاشتن بذر تفرقه. متاورس این سازوکار را به مراودات دنیای واقعی هم سرایت میدهد.
بارها و بارها دیدهایم که وقتی شرکتها دارند تکنولوژی تازهای را توسعه میدهند، معمولاً امکان بهوجودآمدن خصومتها را در نظر نمیگیرند. ما شاهد این اتفاق در تولید و توسعۀ دوربین اتاق کودک، هوش مصنوعی و البته پلتفرمهای رسانههای اجتماعی بودهایم. متاورس هم از این قاعده مستثنا نیست. دشوار نیست عدهای کنشگر نابکار را تصور کنیم که مستقیماً محتوای افراطگرایانه یا مسموم به متاورس تزریق میکنند.
میتوانید با نگاهکردن به دنیاهای دیجیتالی امروزی تصوری از شکل و شمایل اینگونه حملات پیدا کنید. مثلاً در بازی روبلاکس۲ کنشگران بدی را دیدهایم که پایهگذار تجربۀ دیجیتال فاشیستی شده و به نژادی خاص یا معتقدان به باوری مشخص حمله کردهاند. متاورس هم در همین ردیف است، میتواند کنشگران متعصبی داشته باشد که تجربههای کاربران را با پرخاشگریهای خُرد نامحسوس، بهقصد حذف، تمسخر، رسواکردن یا زورگویی به آنها، مهندسی میکنند. آنها روشهای زیاد و سادهای برای این کار دارند: میتوانند آدمهایی ساختگی بسازند که مدام فرد مورد نظر را نادیده میگیرد، یا میتوانند لحظههای آزاردهندۀ زندگیاش را مدام به یادش بیاورند، یا اتفاقی که وحشتش را دارد (مثل حملۀ سگ) چندین و چند بار سرش بیاورند.
به علت طبیعت متاورس، امکان دارد کسانی که این نوع حملهها را تجربه میکنند در تجربۀ خود کاملاً تنها باشند -و در این شرایط است که این بار تجربه را «زندگی» خواهند کرد، نه اینکه منفعلانه آن را مصرف کنند. تشخیص بین اینکه چه چیز واقعی است و چه چیز مجازی بهغایت
همۀ ما شخصاً شاهد بودهایم که، وقتی برای تکنولوژیها و پلتفرمها و دستگاههایی که خودمان میسازیم حفاظ و حائلی نمیگذاریم، چه اتفاقی میافتد
چالشبرانگیز خواهد شد. در دنیایی که بیشتر چیزها ساختگی است، چه چیزی مجازی است؟ وقتی مرزهای میان واقعیت و مجاز کمرنگ و نامشخص است، آدمها چطور میتوانند تصمیماتی آگاهانه بگیرند؟ همین که مراودات حضوری کاملاً آنلاین شوند، سرباززدن از انواع اکوسیستمهای افراطیگری و اطلاعات جعلی، که در سالهای اخیر رواج بیشتری پیدا کردهاند، دشوارتر هم خواهد شد.
من همچنان مشتاق دیدن تحقق رؤیای متاورس هستم. محققساختن متاورس بهشکل درست نیازمند ساخت ابزارهای مناسب و چهارچوبهایی امنیتی است تا مطمئن شویم هم امن است هم منصفانه. اگرچه پژوهش دراینباره هنوز نوپا است، فعلاً راههایی هست که میتوانیم در پیش بگیریم.
یک اینکه میتوان آنچه را تیم پژوهشی من در فضای حریم خصوصی انجام داده است به عاریه گرفت. ما برای اینکه کمک کنیم آدمها واقعیتهای آنلاین تجربهشده توسط دیگران را ببینند ابزاری ایجاد کردیم که برای هر کاربر هزاران مرورگر جایگزین را فراهم میآورد و، در هر مورد، برای آنها پرسوناژی ایجاد میکند. ما، با فراهمآوردن همۀ این تفاوتها برای هر پرسوناژ، کمک میکنیم کاربران ببینند که چطور دنیا دائماً و بهتدریج توسط کاربران پیرامونشان تغییرشکل مییابد. همینکه به کاربران نشان دادیم تجربهشان چقدر محدود است کافی بود تا فیلترینگ شناختیشان تغییر کند.
میتوانیم در متاورس هم چیزی مشابه را پیاده کنیم؛ میتوان اشاره و نشانهای اضافه کرد که اگر کسی در حال تجربۀ چیزی است که اساساً متفاوت است با آنچه دیگران تجربه میکنند، این مطلب را به او اعلام کند. مثلاً اگر دختر من بیلبوردی با تصویر مربوط به مُد و فشن میبیند که آن تصویر بهمنظور تغییر فرم بدن مدلها ویرایش و ادیت شده، من و دخترم بتوانیم هردومان برچسبی ببینیم که میگوید داریم چیز متفاوتی میبینیم و علت اینکه این تصویر برای ما تغییر یافته چیست. این کار به مردم این توان را میدهد که در تجربیات دیگران سهیم شوند. بهجای اینکه به مردم عینکهایی با فیلتر گلوبلبل بدهیم تا فقط دنیایی بهدقت گُزیده و چیدهشده را ببینند، میتوانیم زمانیکه قرار است چیزی را با هم ببینند به آنها دید اشعۀ ایکسی بدهیم، و این بهنوبۀ خود به تحکیم همدلی و ارتباط کمک میکند.
راه دیگر، احتمالاً، برای اجراییشدن نیازمند پژوهش بیشتری است: ساختن یک «میدان عمومی» واقعی در متاورس. بهجای سواکردن همه بر اساس ذائقههای فردیشان، میتوانیم فضای واحد مشترکی بیافرینیم که بهطرز اثباتپذیری برای همه یکسان باشد. درون این فضا، وقتی دو نفر از چیزی عکس میگیرند، عکسها لحظۀ واحدی را ثبت خواهند کرد -فیلتری در کار نخواهد بود. این مفهوم میتواند شکلهای بسیاری به خود بگیرد، اما اصل آن این است که پشتیبانهایی برای اعتماد به واقعیت وجود خواهند داشت که ما را گرد هم آورند. این پشتیبانها میتواند شامل پلتفرم زیربنای متاورس هم بشود و برای همترازکردن واقعیت انسانها و کنترل صحت و منطقیبودن اطلاعات لازم است، چیزی مشابه روشی که امروز میتوان با آن اعتماد کرد پلتفرمهای اپاستور اجازههای دسترسی برنامه را درست و دقیق به مخاطب نشان میدهند. شما می توانید از پشتیبانهای اعتماد استفاده کنید تا مطمئن شوید کسی که با او صحبت میکنید بالای ۱۸ سال دارد، دوستتان همان چشماندازی را میبیند که شما میبینید، و اینکه او دوست شما است نه هوش مصنوعی. این پشتیبانها این امکان را برای همه فراهم میکنند که شاهد واقعیتی یکسان باشند.
من با وجود این انواع تازۀ چهارچوبهای امنیت سایبری، محتاطانه، نسبت به متاورس و قولهایش برای تغییر و تجدید جنس جامعۀ ما خوشبینم. آرزو دارم که روزی بتوانم همراه با دخترم سری به بازیهای المپیک بزنم و چند دقیقه بعد بروم سراغ جلسهای «حضوری». بههرحال، همۀ ما شخصاً شاهد بودهایم که وقتی برای تکنولوژیها و پلتفرمها و دستگاههایی که خودمان میسازیم حفاظ و حائلی نمیگذاریم، چه اتفاقی میافتد و صدالبته که نمیخواهیم همان اشتباه را تکرار کنیم، بهخصوص که این بار آن دستگاه خود ماییم.